داستان زال و رودابه یکی از زیباترین سرودههای فارسی است. داستان با بیانی روان و ساده که در این نوع حکایات قابلتوجه است، با سرعت چشمگیری پیش میرود. در ابتدا ساختار داستان مانند یک درام است. همه تضادهای لازم موجود است: دو دین متفاوت، دو نژاد متفاوت و دشمنی دیرینه میان پدران دو دلداده و نیز دو دنیای کاملا متفاوت، یکی فریدونی و دیگری ضحاکی. ولی اینکه کار به درام نمیکشد، ازاینروست که کسانی که در داستان شرکت دارند تضادها را عمیقتر نمیکنند، بلکه از سر راه برمیدارند. نه تنها اینکه با وصلت زال و رودابه رستمِ پهلوان زاده گردد، بلکه همه آنهایی که با نوعی سدّ راه این ازدواج بودند، در پایان مهربانتر و انساندوستانهتر از آن هستند که مانع آن بشوند. منوچهر، سام، مهراب، سیندخت و نیز تقدیر و سرنوشت، همگی نشاندهنده تفاهم و مدارا هستند، اگرچه در آغاز طور دیگری مینماید. مدارا و تفاهم نوای اصلی این داستان است. تبار رودابه از جانب پدری در پنج نسل به ضحاک میرسد. رودابه در اصل به جهان اهریمنی تعلق داشت و یک پری بود. ولی در روایت شاهنامه به هیچ عنوان نمیتوان او را جادوزن نامید. او انسانی است که به همراه مادرش از تأثیرگذارترین زنان شاهنامه هستند. سیندخت زنی است بسیار شجاع و بااراده و درعینحال مادری مهربان که میداند در هر شرایطی چگونه عمل کند. رودابه زنی است با اراده قوی و اعتماد به نفس که میداند چگونه به مراد خود رسد. درعینحال او جزو زیباترین زنان شاهنامه نیز هست.
[زن در شاهنامه، دکتر جلال خالقی مطلق، برگردان از آلمانی: مریم رضایی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۳، ص ۷۱-۷۲]
لینک کوتاه: